سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرنوشت

توی یک شب که سپیده توی خونمون قدم زد

خنده های        عاشقونت   سرنوشتمو رقم زد 

شدم عاشق،شدم شیدا با    نگاه گرم ومستت

توی رویا   پر کشیدم   با     نوازش دو دستت

شاعر همیشه غمگین تورو   دیدو باتو خندید

توی   آغوش نجیبت به حقیقت عشقو فهمید

حالا من با چشمای تو جون   تازه ای می‌گیرم

با حضورت زندگی رو جور  دیگه ای می بینم